لزت دانلد
لینک های سایت های دانلد به درد بخور
تبلیغات
۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه
دانلود فيلم خارجی دوبله فارسی گردباد يخی Ice Twisters
دانلود فيلم خارجی دوبله فارسی گردباد يخی Ice Twisters با لینک مستقیم
زبان فیلم : دوبله فارسی
حجم 873 مگابایت
آقا اینم به کم از ماجرا نظر بدین کامل میزارم سلام دوستان این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مال 1 ماه پیشه . من یه دایی دارم که خونشون تهرانه و ما اصفهان هستیم واسه موقعیت شغلیش رفته آخه اونجا رئیس بانک کشاورزیه . و یه 5 سالی میشه عروسی کرده و الان 2تا بچه داره و یه زن خیلی توپ دایی من خودش 37 سالشه ولی زن داییم تازه به قول خودش شده 25 و خیلی خوشکل وسکسی هستش . اینقدر خوشکل هست که اگه بگم باور نمیکنین . من هیچ وقت نظر بدی روی زن داییم نداشتم و اصلا فکرشم نمیکردم آخه داییمو خیلی دوست داشتم و فکر اینکه بخوام بهش خیانت کنم خیلی ناراحتم میکنه . دایی من اصلا تو فکر سکس و این چیزا نیست فقط به کارش فکر میکنه و همیشه در حال جمع کردن پولاشه و زن داییم بعدا که ازش شنیدم از ایم مسئله خیلی رنج میبرده چند باری هم به خاطر همین مسئله که باهاش سکس نمیکنه خواستن از هم جدا بشن ولی با وساطت خانواده همه چیز به خیر و خوشی تموم میشد . دایی من حق داشت آخه چون ساعت 5 صبح از خونه میرفت بیرون ساعت 7 شب میومد خونه و چون شبا همیشه دختر خالم پیششون بود نمیشد و آخر شبا هم که اصلا رمغی نداشت بد بخت . و اما دختر خالمو بگم که واسه چی میرفت اونجا . زن دایی من که اسمش ناهید هست خیلی کون گشاده و نمیتونه کاراشو انجام بده و چون تازه بچه دار شده بود دختر خالم سهیلا که 22 سالشه رو میبرد پیش خودش و کارهای بانکی داییمم انجام میداد آخه فوق دیپلم کامپوتر داره و خیلی حالیشه . من قبلا ها خیلی میخواستم با سهیلا دختر خالم سکس داشته باشم میدونستم که اونم خیلی دوست داره چون با حرکاتش و جک های سکسی که برام تعریف میکرد و بعضی از مواقع دستمو میگرفت ومنم هیچ موقع بهش نگفتم که با هم سکس داشته باشیم و میترسیدم که اون نخواد شاید از روی محبته یا با من خیلی صمیمیه ولی این چند وقت گذشت و من خواستم برای خریدن کاپشن و کت به تهران برم و اونجا خرید کنم هر چند اصفهان دست کمی از اونجا نداره اما یه حسی داشتم چون میدونستم سهیلا اونجاس و زن داییم هست گفم برم خوش میگزره . که با هزار التماس خانواده راضی شدن من برم . من رفتم اونجا و خیلی هم تحویل گرفتن اساسی و خیلی هم مسخره بازی در آوردیم و وقت خواب شد اونا دفتن اتاق خوابشون ولی من رفتم پای ماهواره و تلوزیون طپش داشت در مورد لاس وگاس تبلیغ میکردو اینا دختر خالمم بود وقتی تموم شد هیچ کدوم از کانالا برنامه به درد بهوری نداشت یه دفعه دختر خالم بهم گفت بزن رو اون شبکه خفن ها منم گفتم نمیشه عزیزم زشته گفت خوب نزن فقط بهم بگو چه جوری باز میشن آخه رو همه کانال های سکسی روز گذاشته بود داییم منم گفتم باشه زدم رو کانال دیدم رمز داره گفتم اینا رمز داره نمیشه فقط دایی میدونه اونم یه کمی عصبی شد گفت پاشو برو بابا تو اصلا چیزی حالیت نیست آقا منم غیرتی شدم گفتم نامردم که پیدا نکنم . خیلی روز هایی زدم ولی نبود و بعد از یه نیم ساعتی گشتن بالاخره پیداش کرده رمزش چهار تا 8 بود آقا زدیم یکی از همین شبکه های تلفن سکسی بود منم گذاشتم همشو ببینه و کف کنه آخه خیلی اعصابم خورد بود چون بهم گفته بود چیزی حالیم نیست و از دست ناراحت بودم یه 5 دقیقه گذشت گفتم دیدی؟؟گفت این که به درد نمیخورد گفتم همینه دیگه نداره منم خاموش کردم گفتم پاشو برو بخواب دیدم اومد پیشم گفت چند تا دوست دختر داری منم با شیطنت گفتم تو چند تا دوست پسر داری ؟ دیدم گفت شوخی نمیکنم بگو دیگه ......... ادامه دارد ......... ادامه : منم تا به اون موقع بکی بیشتر نداشتم خواستم یعنی کلاس بزارم گفتم یه 5 تایی دارم گفت 5 تاااا منم گفتم آره گفت پس اگه اینطوریه آدم بی وفایی هستی گفتم من اگه یکی رو دوست داشته باشم با اون یکی میمونم ولی هنوز پیدا نشده .در همین موقع داییم صدام زد گفت بخواب دیگه لامپ ها رو خاموش کن آقا ما هم همه کارا مونو کردیم دیدم سهیلا گفت بریم تو اتاق صحبت کنیم گفتک خاموش کن بریم . من رفتم تو اتاق خیلی طول نکشید دیدم اومد نشست روبه روم بعد گفتم خوب در چه موردی صحبت کنیم ؟ گفت نمیدونم منم گفت جک بگیم خیلی جک گفتیم اونم از اون خفن هاش آخرین جک این بود؟(یه روز یه رشتی میره خونش می بینه داداشش رو زنش خوابه میره بلندش میکنه میزنه تو گوشش بعد میگه چرا میزنی میگه شنیدم سیگار میکشی ) اینو گفتم از خنده مرد بعد گفت راسته که رشتی ها بی غیرتن گفتن رشتی ها رو نمیدونم اما یه سایتی هست در مورد سکس بعضی ها حتی با مادر و خواهر خودشون سکس میکنن همین سایت آویزونو گفتم گفت مگه میشه گفتم آره و جزئیاتو کامل براش شرح دادمو اینا بعد پرسید این چه سایتیه که میان توش مینویسن و آزاده گفتم نمیدونم دیگه اونجا خاطرات مینویسن بعدشم فیلتره ایران بسته این سایتا رو بد بختی ما اینه که سهیلا خودش می دونست می خواست از من بپرسه ببینه من چی میگم . بهش گفتم تو خودت که طراحی سایت بلدی کامپیوتر که فولی یعنی اینا رو نمی دونی گفت بابا آره میخواستم ببینم چی میگی گفتم خوب نظرت در مورد سکس و جنس مخالفت چیه گفت : به نظر من هر کسی به سکس نیاز داره و این مثل شکم انسانه انسان برای شکمش به غذا نیاز داره و اصلا کل انسانها کار میکنن زحمت میکشن برای شکمشون و سکسشون گفتم حالا خیلی نیاز داری؟ گفت من که آره ولی از موقعی که دانشگاهم تموم شده با کسی سکس نکردم منم یه لحظه تا این حرفو زد یه دلهره عجیبی پیدا کردم زبونم بند اومدو بهش گفتم من آشنا دارم که بتونه تو رو ارضا کنه . گفت نه بابا من با هر کسی که خودمو ارضا نمیکنم گفتم اگه من باشم چی؟ خودمم نمیدونم چه جوری اینو گفتم .دیدم چیزی نگفت گفتم با او هستم دیدم گفت میتونی؟ با یه حالت عجیبی این حرفو زد فقط میدونم از روی شوق نگفت مثل این که دو دل بود این حرفو بزنه .گفتم سهیلا من تو رو مجبور نمیکنم من در روز با خیلی ها سکس میکنم همون طور که بهت گفتم ( واسه کلاس بود و گر نه تا حالا یه بارم با کسی سکس نکردم ) من نیازی ندارم میگم اگه تو میخوای من میتونم رفتم جلو پیشش اون رو تخت نشسته بود دستمو گذاشتم روی رون پاش یکم مالیدم بهش نگاه میکردم دیدم دستشو گذاشت رو داستام و آورد بالا و دستمو بوس کرد بعد لبشو گذاشت رو لبم آقا منم آماتور بودم فقط تا حالا فیلم سکسی دیده بودم تا حالا با کسی سکس نکرده بودم و هنوز همون دلهره تو وجودم بود یکم لبا همو بوس کردیم نه اینکه بخوریم بعد رفتم رو تخت خوابوندمش و هی بوسش میکردم در همون موقعه که بوسش میکردم یه دستمم گذاشتم رو سینه هاش و با اونا حال میکردم خیلی میترسیدم پیش خودم میگفتم الان دایی یا زن دایی میاد یه دفعه بهم گفت پاشو برو لامپو خاموش کن وچراغ خوابو بزار روش وبیا رفتم همین کارو کردم و وقتی که خواستم برم روی تخت پیشش تیشرت و شلوارمو در آوردم و خوابیدم کنارش و ازش لب میگرفتم بعد رفتم پایین سراغ سینه هاش یکم بهاشون ور رفتم یه پیرنی تنش بود که زیپش از پشت باز میشد بعد گفتم برگرد باز کنم زیپ پیرنتو بعد که وارونه شد یه دفعه چشم به کون بزرگ و خشکلش افتاد و یادم رفت که زیپ پیرنشو باز کنم و با دستام با کونش بازی میکردم و ور میرفتم خیلی کون بزرگی داشت بعد گفتم یه کم بلند شو تا دامنتو در بیارم اونم بلند شد و من با شرت همشو کسیدم پایین واااااااااای چه کونی... اون موقع نمیتونستم ببینم که سفیده یا نه آخه چراغ خواب سبز بود و کون اونم سبز نشون میداد ولی پوستش خیلی خشکل بود بعضی از دختر ها هستن پوست تنشون یکم سفته ولی این اینطوری نبود خیلی نرم بعدها که دیدم خیلی سفید و چاق بود البته بگم که خودش زیاد چاق نیست ولی کون بسیار بزرگی داره آقا ما هم با دیدن این کون حال خودمونو نفهمیدیم و یه دفعه حمله کردم وسط کونش و با دستام محکم میمالیدم این لبه هاشو گاز میگرفتم اصلا با دیدن اون کوون حال خودمو نمیفهمیدم بعد زبونمو بردم به سمت کونش وبازش کردمو سوراخ کونشو میخوردم خیلی بوی خوبی میداد خیلی حال میکردم که یه دفعه خواست برگرده گفتم چته؟ گفت بابا مردم کسمم بخور گفتم اوه ببخشید اصلا به فکر تو نبودم بهد برگرشت تا کسشو دیدم گفتم بابا ای ول این که کسشم دست کمی از کونش نداره و دیوانه وار میخورم و مک میزدم کسشو و صداش در اومده بود که آه آه های بلندی میکرد منم خیلی میترسیدم آخه داییم اصلا برداشتی که روی من داشت اگه میدید این کارارو میکنم خیلی واسم بد بود بعد به سهیلا گفتم بابا یواش گفت نمیوتنم جلو خودمو بگیرم حس خیلی خوبی دارم اگه سروصدا نکنم بهم حال نمیده گفتم اگه میخووای دیگه نخورم تا دیگه اصلا بهت حال نده گفت نه باشه دیگه صدا نمیکنم گفتم خوب باشه دیگه بستم هست بیا حالا یکم مال منو بوخور گفت باشه فقط یه کم دیگه نشون به همون نشون که تا 30 دقیقه داشتم چوچولشو میخوردم بعد بدنش لرزید و ارضا شد بعد چند دقیقه حرفی نمیزد منم صداش میکردم جواب نمیداد بعد بلند صداش کردم بهم گفت زهر مار تو حسم گفتم پاشو ببینم حالا که نوبت ما هستش تو حسی پاشو حالا نوبت توئه که بخوری هر کاری میکردم راضی نمیشد میگفت جون هر کسی که دوست داری من از ساک زدن بدم میاد منم اصرار میکردم در همین حین که بهش اصرار میکردم یه لحظه صدای در اتاق داییم اینا اومد و من با ترس لباسامو پوشیدم و رفتم پایین تخت و سهیلا هم خیلی ترسیده بود و هول کرده بود که فهمیدیم که پسر کوچیکشون که 3 سالشه تشنش شده و ناهید زن داییم رفت سر یخچال و براش آب آورد و بعد از 5 دقیقه دوباره لامپا رو خاموش کردن و خوابیدن منم منم به چند دقیقه صبر کردم ببینم اوضاع آرومه یا نه و بعد که مطمئن شدم سهیلا رو صدا زدم بعد رفتم دوباره سراغش و از لب میگرفتم .... ادامه دارد من ميدونستم كه زن داييم خيلي دلش ميخواد اما ميترسيدم چون از قبل سهيلا باهاش صحبت كرده بود و .. اومدو گفت كه من ' من خودم شوهر دارم شوهرم بهم ميرسه كه يه خنده اي كرد روي مسخره و ما هم خندمون گرفت اومد جلو نشست و كير منو گرفت كه يه لحظه خيلي حس خوبي پيدا كردم آخه داشتم سينه هاي گندشو ميديدم كه معلود بود چون كير منو گرفت و داشت با سهيلا صحبت كيكرد و سرش پايين بود يه لحظه نا خدا گاه دستمو بردم لاي سينه هاش كه يه دفعه يه نگاهي به من كردو سرشو برد رو كيرم و كيرمو كرد تو دهنش و منم با سينه هاي گندش بازي ميكردم وصورتمو بردم جلو و سينه هاشو ميخوذدم خيلي اون لحظه عالي بود خودم فكر ميكردم كه دارم خواب مبيبينم اما كارمو ميكردم بعد كه همين طوري خو شده بودو منم داشتم ميخوذدم يه لحظه سرمو آوردم بالا كه ديدم زيادي خم شده و كونش اومده جفت من و صورتش پايين روي كيرم بود كه ساك ميزد و با سهيلا صحبت ميكرد منم در همين لحظه دستمو بردم به سمت كونش خيلي بزرگ بود و گنده بايد ببينين به قول معروف شنيدن كي بوود مانند ديدن - و دستمو ميكردم تو كونش خيلي حال ميداد و انگشتمو خيس ميكردم و ميفرستادم به داخل سوراخ كونش كه هر چي بيشتر ميبردم داخل صداهاش بيشتر ميشد ولي اينجاشو نگم بهتر ولي ميگم دستمو كه در مي اوردم خيلي بوي بدي ميداد و حالم به هم ميخورد و منم روم نميشد كه چيزي بگم و دستمو همون داخل نگه ميداشتم بعد ديدم بلند شد گفت نوبت توئه منم گفتم يه لحظه ! رفتم دستمو شستم و اومدم ديدم ناهيد و سهيلا دارن با هم حرف ميزنن و ميخندن كه هر چي دليل خندشونو پرسيدم جوابي ندادن و منم به گفتم گور باباشون به كارم ادامه بدم رفتم سراغش بالاي دستش گرفتم و به سمت خودم كشوندم وخوابوندمش بعد رفتم سزاغ كسش وااااااي عجب كسي داشت بر خلاف اينكه خيلي چاق بود وكون گنده اي داشت اما نميدونم چرا اين همه كسش تنگ و كوچولو بود و صورتمو بردم جلو كسش و يه بوش كردم و بعد ليس ميزدم لبه هاي كسش رو مك ميزدم لبه هاي پردشو كه افتاده بودن وسط كسش رو ميگرفتم و با زبون خيلي يواش گاز ميزدم و زبونمو ميكردم داخل كسش هم به من خيلي حال داده بود هم به اون كه يه دفه گفت بابا كيرتو بكن توش دارم ميميرم منم رفتم جلو لبمو گذاشتم رو لبش و يه لب جانانه ازش گرفتم بعد اومدم عقب پاهاشو گرفتن يكم باز كردم و سر كيرمو گذاشتم تو واي باورتون نميشه كه چقدر داغ لزج بود و كيرم داشت مي سوخت يه دفه شروع كردم به تلنبه زدن زياد نشد كه بهش گفتم بابا آب كيرم داره مياد گفت چه بد و يه اشاره اي به سهيلا كرد گفت سهيلا برو فلان جا يه اسپري هست با كرمو همه چيز بيار و خمير دندونم تو دستشويي بردار بيار طولي نكشيد كه اومدبعد ازش گرفت و بلند شد كير منو گرفت تو دستش و يكم اسپري بهش زد واسه اينكه زود خشك بشه داشت بهش فوت ميكرد كه زود تر خشك بشه و خشك كه شد خيلي كم خمير دندون ريخت تو انگشتش و زد رو سر كيرم گفت حالا بيا منم خوابيدم روش و باز تلنبه ميزدم خودم كه تلنبه ميزدم داشت ديگه باز آبم ميومد كه ديدم اون يه لحظه ارضا شد و با دستاش منو كشيد عقب و نذاشت من ارضا بشم گفتم بابا منم داشتم ارضا ميشدم كه صبر ميكردي گفت بابا سهيلا هست كه گفتم آره بابا الان موقشه كه از كون بكنمش يه اشاره اي بهش كردم و رفتم سراغش فاصلش با من 2 قدم بود رفتمو يه لب ازش گرفتم گفتم وارونه شو عزيزم گفت از كون نميدم لاژايي ميخواي بيا گفتم بابا جمع كن لاژايي چيه اصلا تو يه بار امتحان كن يه حال خوبي بهت دست ميده گفت نه ديدم يه لحظه ناهيد گفت بابا يه حالي ميده كه حد حساب نداره تو يه بار امتحان كن سهيلا بهش گفت اگه راست ميگي خوت گفت بابا من كارم كون دادن به داييته امتحان كنم هر چند كه بعد ها معلوم شد دروغ ميگه و فقط ميخواد اونو خر كنه گفت اما بايد يواش گفتم چشم تو بخواب به خدا ميبيني كه اصلا درد نداره وارونه شد به حالت سگي خوابوندمش يكم از كرم هايي كه آورده بود زدم به كيرم و يكمم زدم دم كون سهيلا و ناهيدم اومد جلو كرمو از من گرفت و دور سوراخ كون سهيلا ميماليد و سهيلا هم داشت التماس ميكرد كه بهش بگيم درد داره يا نه من كيرم خيلي چرب شده بود و كون اونم خيلي چرب كرده بود ناهيد كيرمو آروم بردم به سمت سوراخ كونش و سر كيرمو يه دفه حل دادم تو كه صدا سهيلا در اومد و داشت فشار مياورد كه كونشو ببنده ميخواست در بره ولي كمرشو گرفته بودم بهش گفتم بابا زور نزن كه ببنديش اي طوري درد داره تو ول كن بابا مگه گوشش خريدار بود ناهيدم بهش ميگفت اينقدر من كيرمو در نياوردم كه دهنش با فحش باز شد ميگفت كثافت در بيار و.... عصباني شدم وبا صداي بلندي گفتم آشغال تو ول كن تا ببيني كه درد نداره فحش كه ميداد اعصابم بهم ريخت و گفتم خودت خواستي و تا آخر كيرمو حل دادم تو كونش كه ايندفعه داشت التماس ميكردو گريه بهش گفتم ديوانه يكم صبر كن منم كيرمو يواش يواش تو كونش تاب ميدادم كه جا باز كنه هر جند كه كير خودم داشت مي سوخت كه صداش كمتر شد و منم يواش يواش شروع كردم به تلنبه زدن و اونم صداش كمتر شد و فقط گريه يواش ميكرد بعد از چند دقيقه ديدم ديگه صدايي نداره و منم خيلي تلنبه كه زدم آبمو تو كونش خالي كردم و وقتي كه كيرمو در آوردم بهش حق ميدادم كه گريه كنه آخه باز باز شده بود قشنگ اندازه يه گردو و بلند شد و با ناراحتي بهم گفت عوضي حالا كه زدي منو گاييدي بيا يه حاي هم بهم بده و كسمو بخور گفتم اي به چشم و كسشو ميخوردم و ارضا شد و اونم ديگه شكايتي نداشت و........ ادامه دارد داستانی که میخوام براتون تعریف کنم 100%واقعیه و هیچگونه کذبی درش وجود نداره..... من یه پسر 18 ساله هستم و از لحاظ تیپ و قیافه دوستام خیلی ازم تعریف میکنن .... داستانی که میخوام واستون تعریف کنم برمیگرده به سال قبل یعنی سال 85 ..(در این داستان اسم ها اسم های واقعی اشخاص نیستند) تابستون بود. دوستم(سهند) زنگ زد یه ساعت حرف زدیم و داشتیم خداحافظی میکردیم که سهند گفت بیا یه چند روز خونمون بزن و برقص راه بندازیم. منم اول گفتم بابا نمیشه و از این حرفا بعد قبول کردم و فرداش وسایلم رو حاضر کردم و بابام برد رسوند خونشون و یکم تعارف و از اینجور کسخولبازیا کردند و بابام برگشت رفتیم خونشون . مامان سهند از اون زناییه که هر طور دلش بخواد و هر جا عشقش بکشه اونطور لباس میپوشه. یه تاپ مشکی کوتاه پوشیده بود و یه دامن بسیار تنگ که واقعا تحریک کننده بود و هر پسری رو هیپنوتیزم میکرد. خلاصه من هی در طول اون روز جلو خودمو میگرفتم که نگاش نکنم ولی بعضی وقتا موفق نمیشدم. شب شام رو خوردیم و با هم رفتیم تو اتاق سهند و لباس راحتی پوشیدیم تا بخوابیم. من تا اون روز با سهند رابطه سکسی نداشتم. من زمین خوابیدم اونم رو تختش ولی نخوابیدیم فقط دراز کشیدیم. داشتیم حرف میزدیم که صحبت از سکس شد. بهم گفت بنظرت سکس با دختر بیشتر حال میده یا پسر؟ گفتم معلومه دختر گفت آخه مگه تا حالا با پسر سکس کردی؟ گفتم نه ولی مطمئنم که چندش آوره.(اما اگه پسر سهند باشه خیلیم خوبه!!!) گفت امتحانش مجانیه گفتم چــــــــــــــــی؟؟؟؟؟!!!! گفت میتونی امتحان کنی بیا بالا رو تخت راهنماییت کنم گفتم انگار تو آخر شبی قاط زدیا گفت نیای خودم میام اومد پایین و ملحفه رو از روم برداشت و دست به داخل شلوارکم برد و دستش به کیرم خورد و زود شرت رو کشید پایین و گذاشت تو دهنش...وای ...... عجب حالی میکردم که یهو آبم اومد و ریخت تو دهنش کم مونده بود بالا بیاره .... خیلی احساس شرم میکردم اونم پیش من کیر کوچولوشو در آورد و گفت بخور گفتم عمرا هی اصرار کرد ولی من گفتم بچه کونی نیستم و رفت رو تخت خواب و جق زد و ریخت رو ملحفش. خوابیدیم . چشامو باز کردم دیدم ساعت 7 صبحه و دستام شیره میره ای هستش . بوی کیر تو اتاق میپیچید . سهند خوابیده بود منم احساس شرم میکردم وقتی میدیدمش پا شدم برم دستشویی. دستشویی رو نمیشناختم و خیال کردم همه خوابن دیگه کدوم آدمیزادی صبح ساعت 7 جمعه از خواب ناز بیدار میشه؟ رفتم اینور اونور رو کاملا گشتم تا آخر سر پیدا کردم و رفتم تو اول رفتم توالت شاشمو بکنم و یه آبی رو کیرم بکشم که شیره میره رفع شه . همین که وارد توالت شدم دیدم طرف راستم یه پنجره هست که از اونورش صدای آب میاد یکم بازش کردم دیدم یه پنجره دیگه هستش و اونور پنجره حمومه و وسط پاسیو هستش. مامانش بود که داشت دوش میگرفت. البته شیشه ها از اون شیشه های شطرنجی بود و اونور واضح نبود ولی حرکات نیم تنه بالای مامان سهند رو میدیدم. یه جورایی حشری شدم ولی اومدم بیرون و رفتم تو اتاق دراز کشیدم و خوابم گرفت پا شدیم و رفتیم یه سر و صورتی شستیم و مشغول صرف صبحونه شدیم. باورم نمیشد سهند مامانش واسش لقمه درست میکرد میذاشت تو دهنش..... اونقدر خندیدم بهش ور داشت خودش یه لقمه درست کنه همه چی رو ریخت بهم و دستش خورد به چایی و ریخت روم و سوختم ....... مریم خانوم از اون زنای خیلی نازک دل بود زود دست و پاشو گم کرد...... وای آقا امید چیزی نشد؟؟ آخی سوختی حتما ..... سهند کارات رو میبینی..... این حرفا یه جورایی تو قلبم نشست و تا آخر صبحانه زیر چشمی داشتم مریم خانوم رو نظاره میکردم وایییییی...... خیلی خوشگل و گوشتی و ناز بود انگار یه دختر 20 سالست. خلاصه صبحونه رو خوردیم و مریم گفت قراره بریم باغ اونا و باید زود آماده شیم که بابای سهند الان میرسه...... آماده شدیم و من دلهره ی بی دلیل داشتم..... سهند تو اتاقش بهم گفت که بابت دیروز خیلی عذر میخواد و از این حرفا و گفت یه لحظه خیلی حشری شدم و به سرم زد که مال تو رو بخورم. منم تعارف کردم و گفتم بابا اختیار داری سکس با پسر همچین هم بد نیست. گفت آخه تو کجاشو دیدی گفتم باشه باشه غلط کردم ندیدم ....... بابای سهند رسید و وسایل رو گذاشتیم پشت ماشین و منتظر موندیم مامان سهند بیاد....... اووووووووووووووف.....بعد چند دقیقه مریم خانوم اومد ولی با چه آرایشی با چه تیپی قربونش برم بخدا هر وقت یادش میفتم کیرم شق شق میشه و تنها کارم جق زدن..... خلاصه اومد نشست تو ماشین .... چه بویی...... ممممم...... یعنی من تصمیم سکس با مادر سهند رو اونجا گرفتم ..... رفتیم بیرون شهر یه جای دور افتاده ولی سبز و خرم یه در آهنی سبز رنگ بود باباش پیاده شد در رو باز کرد سهند نشست پشت رول و ماشین رو داد تو. باغ زیاد جالب و سلطنتی نبود ولی با نمک بود.. تلفنم زنگ زد دوست دخترم بود جواب دادم الو ...... سلام ناناز خوبی؟ وایییی غافل از اینکه مامان سهند تو ماشینه.... یه لحظه مامان سهند برگشت با لبخند خاصی بهم نگاه کرد سهندم که مثل خر میخندید گفت سلام برسون.... من الان چیکار کنم؟ ادامه دادم احمد جون قطع و وصل میشه بعدا خودم زنگ میزنم. قطع کردم مریم خانوم گفت این احمد خانوم چند سالشونه؟ الکی خندیدم گفتم این احمد جون هم سن منه. یه جوری بهم نگاه کرد انگار حسودیش شده باشه نفهمیدم چرا. بابای آقا سهند داد زد ســــهند ده زود باش وسایل رو ببر تو الان مهمونا میرسن ..... وای ی ی .... مهمون؟ اه.... اصلا از مهمون بازی و از اینجور کسبازیا خوشم نمیاد....وسایل رو بردیم یکی یکی تو . حین بردن وسایل مدام کون مریم رو دید میزدیم که از بخت خوب یا بد من تو آینه ورودی ساختمان دید دارم نگاه میکنم برگشت نگام کرد تحقیر آمیز بهم نگاه کرد..... انگار دنیا جلو چشام سیاه شد..... آبروم رفت..... برگشتم حیاط و به بهونه ی فوتبال سهند رو هم کشوندم اونور که فوتبال بازی کنیم یه ربعی بازی کردیم و حسابی عرق کردیم ... صدای ماشین میومد از بیرون صدای پژو .....مهمونا بودن سلام به همه خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به تنها سکس من ..............خیلی وقت بود که تو کف بودم و دلم میخاست سکس کنم اما یا موقعیتش پیش نمی اومد یا اگر موقعیتش بود به خاطر کم رویی واحساس شرم ازین که به دختر یا زنی پیشنهاد بدم واون بهش بر بخوره ویا جواب نه بده بی خیال این کار میشدم خیلی وقتها هم به خاطر موقعیت اجتماعیم و اینکه همه منو پسری مومن .محجوب و سر به زیر میشناختن مانع از این کار میشد تا اینکه اوایل تابستون امسال خونمونو فروختیم و یه خونه دو طبقه خریدیم بعد از یک ماه به خونه جدید رفتیم طبقه اول یه مستاجر داشت که با پدرم صحبت کرد و یک فرصت یک ماهه خواست تا بتونه خونه پیدا کنه وپدرم هم موافقت کرد واما این مستاجر یه خونواده سه نفره بودن که زیاد در مورد جزئیات زندگیشون توضیح نمیدم چون شرایط خاصی داشتن وممکنه کسی اونا رو بشناسه فقط همین قدر میگم که سعید مرد خونه یه مغازه داشت ومعمولا تا اخره شب مغازه بود و یه بچه داشتن که اسمشو سجاد میذارم این اقا سجاد 5-6 ساله بود و به علت مشکلی که داشت باید یه سری کلاس توان بخشی میرفت ولی در کل بچه دوست داشتی وتو دل برویی بود زن خونه رو اسمشو مریم میذارم این مریم خانوم یه زن 27-28 ساله بود
برای مشاهده انلاین فیلم
گردباد يخی
Ice Twisters اینجا کلیک کنید
با قرار دادنه این لینک در
برنامه مدیریت دانلد
میتوانید دانلود کنی
http://www.persianfilm.net/videos.php?vid=7b0153095
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر